جدول جو
جدول جو

معنی دادرسی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

دادرسی کردن(تَ کَ دَ)
قضاء. محاکمه کردن. اجرای قانون کردن. اجرای عدالت کردن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ضَ خوَرْ / خُرْ دَ)
خیانت کردن. خدعه ورزیدن:
کنون ار شما نادرستی کنید
به جنگ اندرون پیش دستی کنید.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از وارسی کردن
تصویر وارسی کردن
سرکشی کردن تفتیش کردن، ممیزی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داوری کردن
تصویر داوری کردن
قضا، حکومت، محاکمه، دیوان کردن، فصل
فرهنگ لغت هوشیار
خیانت کردن خدعه ورزیدن کنون ار شما نادرستی کنید بجنگ اندرون پیش دستی کنید... (شا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
للتّفتيش
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
Inspect
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از داوری کردن
تصویر داوری کردن
Arbitrate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
inspecter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از داوری کردن
تصویر داوری کردن
arbitrażować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از داوری کردن
تصویر داوری کردن
арбітрувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از داوری کردن
تصویر داوری کردن
schlichten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از داوری کردن
تصویر داوری کردن
арбитрировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از داوری کردن
تصویر داوری کردن
裁定
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از داوری کردن
تصویر داوری کردن
arbitrar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
معائنہ کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
পরিদর্শন করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
検査する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
denetlemek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
검사하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
לבדוק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
निरीक्षण करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
memeriksa
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
ตรวจสอบ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
inspecteren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
inspeccionar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
ispezionare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
inspecionar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
inspekcjonować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
інспектувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
inspizieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
осматривать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از داوری کردن
تصویر داوری کردن
arbitrare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی